حسینی همین الان برایم نوشت: من از سرنوشتی که تورو سرراهم گذاشت ممنونم.» ای حسینی عزیزم، تو که اینها را نمیخوانی ولی بگذار بگویم این سرنوشت لبخندش را به روی من زد وقتی تو را در سرشتم قرار داد. حسینی تو نقطه روشن منی. درست مثل همان خوابی که دیدم و باب رفاقت ما شد. خدای دلخوشیهای کوچک
از نوشتههای یهویی، بیفکر و خسته.
در جادهی بنجامین باتن شدن
حسینی ,تو ,زد ,سرشتم ,نقطه ,روی ,حسینی تو ,داد حسینی ,تو نقطه ,نقطه روشن ,منی درست
درباره این سایت